جزیره

Monday, April 14, 2008

یک پیشنهاد

شاید بد نباشد گاهی خانمهای باسلیقه هم به اینجا سرکشی کنند

پسرک



پسرک دستان کوچکش را با نوازش بر سر دخترک مي کشيد و همانند فرشته کوچکي که از آسمان امده بود عاشق دخترک شده بود و با تمام وجود نوازشش مي کرد .

پسر دل نازک با قلبي قرمز و آرام از اينکه دخترک نگران آينده اش هست دل نگران بود . دل نگران بود براي کسي که دوستش دارد و زندگي مشترکش را باآن آغاز کرده و اميدوار بوده که ساليان سال در کنار هم بيدار شوند در کنار هم بخندند و گريه کنند و مسافرت بروند و هزاران هزار فراز ها را بپيمايند .

پسرک داستان ما با روي خوش با دخترک حرف مي زد با اينکه 6 سال از دخترک بزرگتر نبوده ولي همانند پدر دخترک به او آرامش مي داد و درکش مي کرد

قصه نبود واقعيت بود آن پسرک مهربان تو هستي و آن دخترک حساس که عاشق تو هست منم

Sunday, April 13, 2008

سفر به هند -2



هتل تاج محل دهلی که جذابیت آن حسابی گیجمان کرده بود ، یادش بخیر اصلاً نمیدانستیم کجا باید چیزی بخوریم
حتی کلی طول کشید که به محوطه باز هتل برویم
پرواز از تهران به بمبی و بلافاصله تعویض فرودگاه و پرواز مجدد از بمبی به دهلی حسابی خسته مان کرده بود ، مخصوصاً که با توجه به تاخیر دیرتر از زمان تعیین شده به هتل دهلی رسیدیم

سفر به هند -1


حکایت معطلی در فرودگاه مهرآباد ، تاخیرهایی که همیشه در ذات پروازهای ایران ایر هست و تور لیدر خل و چلی که میخواست ایمیل بزند
منتظریم که از تهران به بمبی برویم ، یکی مینویسد و یکی تایپ میکند

Sunday, March 30, 2008

این متن آموزنده نوشته همکارعزیزم خانم مریم طلازاد می باشد که جهت تبریک سال نو برایم ارسال کرده است و با خواندن متن جذابش درس های دوست داشتنی ای گرفته ام


سالی را شروع کرده ایم ودفتر آنرا پیش رو داریم . دفتر سال قبل را بستیم و کنار گذاشته ایم ولی هنوز در لابلای صفحات آن ذهنمان سرگردان است نباید چنین می شد ، نمیبایستی ، چرا؟ و چراهای بسیار؟ ،.... با همهء افسوس هائی که لابلای برگهای آن گم شده اند. حتی نمیتوانیم دیگر آنهارا بیابیم و به چگونگی آنها بی اندیشیم فقط آثاری در شنزاری بی پایان ... حالا فصلی دیگر است در نقطهء شروع هستیم بکوشیم ، همهء عزممان را بکار گیریم خود را دست کم نگیریم جای افسوسی برای انتهای راه باقی نگذاریم.

هنرمندانه پیش رویم فکری برای آراستن سختی های راه ، با صمیمیتی که در دل داریم ، با تمام صداقتمان و هنوز چیزهای زیادی در انبانمان داریم سخاوتمند باشیم و مهربان ، گنج بزرگی را میخواهیم با خود ببریم دلهای مهربان انسانهائی بزرگ ، از پیچیدیگیهای آنها گذر کنیم و به شفافیت و ذلالیت درون آنها برسیم ، رنگها فقط اثری بر گرفته از زمان و موقعیت هاست زیبهائی ها در درون مثل شاخه های شکوفه پر بار هستند شکوفه های لغزنده باپیچ و تاب های بدیع خاص هرکس مخصوص به خود که نمیتوان پیش بینی آنرا کرد، بدیع، هیهات کننده ، هر کس منحصر به خودش .

دیگر گزش افسوس ها را در پایان کار نمیخواهم ، هنرهامان را بکار گیریم همانقدر صیقلی ، که قطره های شفاف و بلورین آب برروی هم میغلطند و در هم میجوشند ولی به تنهائی راه را ادامه میدهند و گزندی بر هم ندارند.فقط یار هم هستند باهم میخروشندو قدرت رودخانه را به سخره ها و موانع مینمایانند راه را پیش میبرند به دریا میرسند آرام و پر بار و صیقلی ذلال مخملی و با گرمائی از تابش خورشید که در سایهء برگی لمس شود ، با تلاء لوء درخشندگی آفتابی از لابلای سبزینه های لب جویبارهابا سطح صییقلی آب .


گرمائی به لطافت گرمی دست کودکان ،به قشنگی صداقت خندهء کودکی که قلبش را از شعف میلرزاند. زیبائی ها در کنار پنجره منتظر خوش آمد گوئی ما هستند. با محبت سفره ای برای همه... بگسترانیم ، قدم بگذار که خانه خانهء تست .







یادش بخیر چه دوران خوبی بود بچه ها من صنم مریم اسی فائقه امیرو سامی همه توی حیاط مامان بزرگ این رو می خوندیم از اون موقعه ها خیلی می گذره چند سالی میشه اسی امیرو و سامی رو ندیدم خیلی دلم براشون تنگ شده هر وقت این شعر رو می خونم گریم می گیره و می گم چه زمونه بدی هست دیگه نمی شه اینجوری همه دوره همدیگه جمع شیم و از ته دل بخندیم


كنار خا نه ما هميشه سبزه زاره ..دشتاش پر از بوى گل ...اينجا همش بهاره...

خانه مادر بزرگه
هزار تا قصه داره
خانه مادربزرگه
شاديو غصه داره
خانه مادر بزرگه.. حرفايه تازه داره
خانه مادر بزرگه
گياهو سبزه داره


كنار خانه ما هميشه سبزه زاره
دشتاش پر ازبوى گل
اينجا همش بهاره...
دل وقتى مهربونه، شادى مياد توخونه
تنهائی از رو ديوار سر ميكشه تو خو نه


خانه مادر بزرگه
هزار تا قصه داره
خانه مادربزرگه
شا دى غصه داره
خانه مادر بزرگه.. حرفايه تازه داره
خانه مادر بزرگه
گياهو سبزه داره









مرا به وادی سر سبز خردسالی بر مرا به خامی آغاز زندگی بسپار ایا بهار الا ای بشیر تازه طور ایا بهار الا ای مسیح سبز بهار

طپش مجدد قلب زمین بر همگان مبارک







خداحافظ تابستان پرحرارت


خداحافظ پائیز برگ های قشنگ و عرفانه

خداحافظ زمستان لرز

می دانم منتظر فرزند کوچکتان هستید که درحال فارغ شدن است


سلام بهار کوچک

سلام زندگی مجدد زمین

سلام بچه نو رسیده

سلام برطبیعت که پذیرای کودک نوزادش است

سلام بر خدا




خدایا تا لحظه ای که در این دنیا هستم

عشق را درمن روز به روز پر شعله تر کن

با عشق می توان با آرامش صبح را به شب رساند

به سختیها لبخند زد

غم ها را با نرمی به آغوش گرفت

و بدیهاو کینه ها را فراموش کرد

و به تمامی موجودات و هستی پروردگار سر تعظیم فرود آورد





هدیه کوچکی به کسی که روزی سه بار به دلیل علاقه به انگلیسی ها شیر را همراه با چای می نوشد



هر گاه دیگر د ر چیزی شک نداریم خداوند آنجاست
آنجا که دلمون گرفته و یک امید اون ته ته دلمون
احساس می کنیم خدا اونجاست

وقتی با چشم های گریون از کل زندگی بیزار شدیم
باز فقط یک امیدی هست که می گیم خدا بزرگه

وقتی دیگه نمی خوای یک لحظه هم توی این دنیای بی رحم باشی
ولی دوباره پیش خودت می گی خدا آگاه به همه چیز هست


خدایا به بزرگی و دانائی ات
قسم
مرا در بین بندگانت فراموش نکن


http://blogme.com/uploads/i/iran/1052.jpg "

محبت همه چیز را شکست می دهد و خود شکست نمیخورد " . تولستوی

http://blogme.com/uploads/i/iran/1050.jpg " ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم " . شوپنهاور
http://blogme.com/uploads/i/iran/1049.jpg " آنكه مي تواند ، انجام مي دهد،آنكه نمي تواند انتقاد مي كند " . جرج برنارد شاو
http://blogme.com/uploads/i/iran/1048.jpg " لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند " . علی شریعتی
http://blogme.com/uploads/i/iran/1047.jpg " تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت " . لویی پاستور
http://blogme.com/uploads/i/iran/1046.jpg " باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند " . فردریش نیچه
http://blogme.com/uploads/i/iran/1045.jpg " کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است " . نادر شاه افشار
http://blogme.com/uploads/i/iran/1044.jpg اگر در اولين قدم، موفقيت نصيب ما مي شد، سعي و عمل ديگر معني نداشت. موريس مترلينگ
http://blogme.com/uploads/i/iran/1043.jpg بهترین چیزها زمانی رخ می دهد که انتظارش را نداری. گابریل گارسیا مارکز
http://blogme.com/uploads/i/iran/1042.jpg " لازم نيست گوش كنيد، فقط منتظر شويد . حتي لازم نيست منتظر شويد ، فقط بياموزيد آرام و ساكن و تنها باشيد. جهان آزادانه خود را به شما پيشكش خواهد كرد تا نقاب از چهره‌اش برداريد انتخاب ديگري ندارد؛ مسرور به پاي شما در خواهد غلطيد " . فرانتس كافكا
http://blogme.com/uploads/i/iran/1041.jpg " گنجی که در اعماق نامحدود شما حبس شده است ، در لحظه ای که خود نمی دانید ، کشف خواهد شد " . جبران خلیل جبران

http://blogme.com/uploads/i/iran/1040.jpg اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی . ارد بزرگ
http://blogme.com/uploads/i/iran/1039.jpg " كسي كه داراي عزمي راسخ است ،جهان را مطابق ميل خويش عوض مي كند " . گوته
http://blogme.com/uploads/i/iran/1038.jpg " پيروزی آن نيست که هرگز زمين نخوری، آنست که بعد از هر زمين خوردنی برخيزی" . مهاتما گاندی
http://blogme.com/uploads/i/iran/1037.jpg " کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد " . فردوسی خردمند
http://blogme.com/uploads/i/iran/1036.jpg " تکامل و حرکت، مبنا و پیش فرض کل وجود است " . انگلس
http://blogme.com/uploads/i/iran/1035.jpg " بيشترين تأثير افراد خوب زمانى احساس مى شود كه از ميان ما رفته باشند " . امرسون
http://blogme.com/uploads/i/iran/1034.jpg " از ديروز بياموز. براي امروز زندگي کنو اميد به فردا داشته باش" . آلبرت انيشتن
http://blogme.com/uploads/i/iran/1033.jpg " براي اداره كردن خويش ، از سرت استفاده كن . براي اداره كردن ديگران ، از قلبت " . دالايي لاما
http://blogme.com/uploads/i/iran/1032.jpg " انسان بايد از هر حيث چه ظاهر و چه باطن , زيبا و آراسته باشد " . چخوف
http://blogme.com/uploads/i/iran/1031.jpg " لحظه ای که به کمال رسیدم و منور شدم ، تمام هستی کامل و منور شد " . بودا
http://blogme.com/uploads/i/iran/1030.jpg "

Be worth as your superior creation is based on

ارزش خلقت اشرف مخلوقات بودن را داشته باشید

  • آدما با هم تنهان هر کدوم یک جور معمان
  • بعضی واژه ها یه رازن بعضی واژه ها بی معنان
  • آدما حرف های رنگین گاهی شادن گاهی غمگین
  • آخه زندگی بنا نیست که سراسر باشه شیرین

هیچوقت نمی توانید با مشت گره کرده دست کسی را به گرمی بفشاری



گفتم من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن به دست نائی
گفتا تو از کجائی کاشفته می نمائی
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت داری سر گدائی

ماهی های حوض مامی




حوض مامی خیلی قدیمی هست
بچه که بودیم تمام کیفمون به آب بازی دم حوض بود
ولی الان سال تا سال
شاید یک نیم نگاهی به ماهی هایی بکنیم که بعد از عید از تنگ بلوری به اینجا پرتاب میشوند

Tuesday, November 21, 2006

امروز 30 آبان هست و فردا شب دائی هادی را از آلمان می آورند و ما باید فردا بریم آمل برای مراسم و متاسفانه زندگی همین هست من خیلی ناراحتم خیلی سخته قابل توجه این هست که من و رضا می خواستیم تابستان بریم مسافرت که امیر اسماعیل مریض شد و تا چند ماه با نذر و نیاز از خدا فعلا کمی بهتر شده ولی باز هم مثل اولش نیست و زمان زیادی طول می کشه تا خوب خوب شه بعد هم که برنامه من شروع شد زندگیم به یک سمت دیگه رفت و مشغول کلاس بازی شدم تا حالا ببینم خدا چی می خواد خلاصه من و گل پسر هم که با هم هستیم و درگیر کار و زندگی و به خاطر مشغله کارمون خیلی وقت هم هست که مسافرت نرفتیم راستی صنم هم یک پسر خوشگل به اسم کوروش بدنیا آورد من خیلی دوستش دارم همش اون روز می گفتن ایشا الله نوبت تو ولی من از این کار خیلی می ترسم چون مسئولیت خیلی سنگینی داره و باید تمام زندگیت رو براش بزاری تا بزرگ بشه خلاصه فعلا که ما مشغولیم و مثل همیشه داریم خدا خدا می کنیم تا خدا صدای ما رو بشنومه و حاجت های دل ما رو برآورده کنه عجب روزگاریه خدایا کمکم کن دوست دارم خدایا

Monday, July 03, 2006

سلام من اومدم دوباره رضا این مدت خیلی کار داره آخه قراره آلونکمون رو بزرگ تر کنیم . خدایا خودت به ما کمک کن . رضا پسر خوبیه فقط خیلی بده از این که نمی آد این رو ادامه دارش کنه تا ما بتونیم بعدا یک دفترچه بزرگ از خاطراتمون داشته باشیم . امروز دوازده تیر ماه هست و شاید تا یک ماه دیگه ما بریم مسافرت اگه خدا بخواد . خلاصه حسابی دو تائیمون در حال کار کردن هستیم و به هم عشق می ورزیم و کار می کنیم تا پول دار شیم . هه هه هه هه

Sunday, May 07, 2006

سلام دوباره من اومدم بعد از یکسال دوری سلام دوست من خیلی وقت بود که ندیده بودم تو مثل بچه ما می مونی بچه ای که منو رضا تو رو ایجاد کردیم و پرورشت دادیم . دوست دارم رضا الان ها سرش خیلی شلوغه اصلا وقت نمی کنه با من حرف بزنه همش عصبیه و ناراحته تا بهش یک حرف معمولی می زنی بهت می پره و داد و فریا د می کنه من رضا رو از تمام دنیا بیشتر دوست دارم خیلی خیلی نگرانشم که خود ش رو اینقدر خسته می کنه و اصلا استراحت نمی کنه از وقتی از هوو منو وارد خونه کرده که اون دو تا جمله ای هم که با من حرف می زد رو نمی زنه گفتم بهش تو وب لاگ بیاد شاید حرف های دلش رو به تو بگه و من هم از طریق تو بتونم باهاش حرف بزنم دو سه هفته ای هست که دلم پره همش کار کا ر کار رضا بی نظیر خودش هم می دونه من چقدر دوستش دارم ولی نمی دونم چرا اینقدر مشغول کارشده که با فائزه کوچولوی قلبش بای بای کرده و رفته حالا فردا پس فردا که یک کره خر بیاد اینقدر هم نمی تونم با رضا باشم یک ورزش سرگرمی بود که اون رو هم می گه من سرم شلوغهههههههههههههههههههه کار دارم کار دارم نگرانشم اندازه یک دنیا خیلی زحمت می کشه خیلی ماهه ولی من اول اون رو می خوام بعد چیزهای دیگه رو فکر کنم از اول اول اول زندگی این رو متوجه شده باشه خلاصه اینکه این دل خره منه دیگه فقط یک جوری بهش بگو که یک وقت به تو فحش نده و نگه گه زیادی نخور دیگه از این به بعد گه زیادی نخوررررررررررررررررررررررررر حالا خداحافظ تا بعد که بیام حداقل با تو درد دل کنم که دو هفته است که با هم به رخت خواب نرفتیم
هفده اردیبهشت 85

Thursday, April 28, 2005

REZAIE AZIZAM TAVALODET MOBARAK EMRUZ 8 ORDIBEHSHTE SALE 1384 HAST MA EID BE FRANCE RAFTIM V MAH ASALE POR MAJARAEI RO UN JA GOZARUNDIM V KOLI CHIZ HAIE DIDANIE GHASHANG DIDIM AGAR KHODA BE KHAD GHARARE MAN V SHOMA EMSHAB BE CONSERTE MOHMMADE NURI BERIM V SHAB TAVALODE BEHTARIN SHOHAR HAMSAR YAR HAMDAR MEHRABUN V 100000000000000000000000000000000000000000000000000 TA KHUBI DIGE RO JASHN BE GIRIM OMIDVARAM KHEILI BEHEMUN KHOSH BEGZARE V TO BINAZIRTARINAM 1353SAL OMRE TULANI DASHTE BASHI
TAVALODET MOBARAK
KHEILI DUSET DARAM
FAEZEH

Thursday, March 10, 2005

ديشب تو به حموم رفته بودي و هرپيشه
شده بودي و اداي شخصيت هاي مهم رو در مي آوردي و دو تائي كلي خنديديم من چون پريد بودم نتونستم باهات بيام و تو هي منو صدا
مي زدي و منو ماچ مي كردي يادت اون دفعه به تو گفته بودم كاش من از كوچيكي با تو بودم و اين رو از ته قلبم گفتم شانزدهم اين ماه اسفند كه سالگرد اولين دالائي لاماي ما بود من و تو به تواضع رفتيم و براي عمو ها سوغات خريديم و بعد با هم آب انار خورديم شب خوبي بود و تازه بعدش هم خيلي كييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييفففففففففففففففففففففففففففففففداد . دوست دارم اميدوارم هميشه خاطرات عاليي مثل هميشه با همديگه داشته باشيم .

2/27/2005
Edit

Sunday, February 27, 2005

يديشب من خوراك بادمجان وژله بستني درست كردم كه فائقه هم اومد و همگي با همديگه خورديم و3 تا عكس ها ي عروسي را انتخاب كرديم تا تا امروز ببري به محمدي بدي كه براي ما بزرگ كنه عسل جان يك عكس هم بزار همش من دارم وب لاگ مي نويسم و كوجولومون رو بزرگ مي كنم دوست دارم تا آخر عمرم اين روز ادامه بدم دوست دارم فائزه

Wednesday, February 23, 2005

سلام عزيز دلم دلم تنگ شده بود اومدم به دفتر چه خاطراتمون يك سري بزنم تو رو خدا يك چند تا عكس توش بزارش عاليه جواب مي ده تا حالش رو ببريم تا 11 روز ديگه هم 16 اسفند مي شه كه شب خاطره انگيزي براي هر دومون بوده يادش بخيرديشب بابا جونم از دبي اومده بود و براي ما كلي سوغات آورد .ديشب موقع خواب كلي من خاطرات گذشته رو تكرار مي كردم پيتزا ونوس و پارك جمشيديه و روز والينتاين امسال هم عالي بود كتاب ها و تقويم چند صد ساله
دوست دارم فائزه تو