جزیره

Sunday, March 30, 2008

این متن آموزنده نوشته همکارعزیزم خانم مریم طلازاد می باشد که جهت تبریک سال نو برایم ارسال کرده است و با خواندن متن جذابش درس های دوست داشتنی ای گرفته ام


سالی را شروع کرده ایم ودفتر آنرا پیش رو داریم . دفتر سال قبل را بستیم و کنار گذاشته ایم ولی هنوز در لابلای صفحات آن ذهنمان سرگردان است نباید چنین می شد ، نمیبایستی ، چرا؟ و چراهای بسیار؟ ،.... با همهء افسوس هائی که لابلای برگهای آن گم شده اند. حتی نمیتوانیم دیگر آنهارا بیابیم و به چگونگی آنها بی اندیشیم فقط آثاری در شنزاری بی پایان ... حالا فصلی دیگر است در نقطهء شروع هستیم بکوشیم ، همهء عزممان را بکار گیریم خود را دست کم نگیریم جای افسوسی برای انتهای راه باقی نگذاریم.

هنرمندانه پیش رویم فکری برای آراستن سختی های راه ، با صمیمیتی که در دل داریم ، با تمام صداقتمان و هنوز چیزهای زیادی در انبانمان داریم سخاوتمند باشیم و مهربان ، گنج بزرگی را میخواهیم با خود ببریم دلهای مهربان انسانهائی بزرگ ، از پیچیدیگیهای آنها گذر کنیم و به شفافیت و ذلالیت درون آنها برسیم ، رنگها فقط اثری بر گرفته از زمان و موقعیت هاست زیبهائی ها در درون مثل شاخه های شکوفه پر بار هستند شکوفه های لغزنده باپیچ و تاب های بدیع خاص هرکس مخصوص به خود که نمیتوان پیش بینی آنرا کرد، بدیع، هیهات کننده ، هر کس منحصر به خودش .

دیگر گزش افسوس ها را در پایان کار نمیخواهم ، هنرهامان را بکار گیریم همانقدر صیقلی ، که قطره های شفاف و بلورین آب برروی هم میغلطند و در هم میجوشند ولی به تنهائی راه را ادامه میدهند و گزندی بر هم ندارند.فقط یار هم هستند باهم میخروشندو قدرت رودخانه را به سخره ها و موانع مینمایانند راه را پیش میبرند به دریا میرسند آرام و پر بار و صیقلی ذلال مخملی و با گرمائی از تابش خورشید که در سایهء برگی لمس شود ، با تلاء لوء درخشندگی آفتابی از لابلای سبزینه های لب جویبارهابا سطح صییقلی آب .


گرمائی به لطافت گرمی دست کودکان ،به قشنگی صداقت خندهء کودکی که قلبش را از شعف میلرزاند. زیبائی ها در کنار پنجره منتظر خوش آمد گوئی ما هستند. با محبت سفره ای برای همه... بگسترانیم ، قدم بگذار که خانه خانهء تست .







یادش بخیر چه دوران خوبی بود بچه ها من صنم مریم اسی فائقه امیرو سامی همه توی حیاط مامان بزرگ این رو می خوندیم از اون موقعه ها خیلی می گذره چند سالی میشه اسی امیرو و سامی رو ندیدم خیلی دلم براشون تنگ شده هر وقت این شعر رو می خونم گریم می گیره و می گم چه زمونه بدی هست دیگه نمی شه اینجوری همه دوره همدیگه جمع شیم و از ته دل بخندیم


كنار خا نه ما هميشه سبزه زاره ..دشتاش پر از بوى گل ...اينجا همش بهاره...

خانه مادر بزرگه
هزار تا قصه داره
خانه مادربزرگه
شاديو غصه داره
خانه مادر بزرگه.. حرفايه تازه داره
خانه مادر بزرگه
گياهو سبزه داره


كنار خانه ما هميشه سبزه زاره
دشتاش پر ازبوى گل
اينجا همش بهاره...
دل وقتى مهربونه، شادى مياد توخونه
تنهائی از رو ديوار سر ميكشه تو خو نه


خانه مادر بزرگه
هزار تا قصه داره
خانه مادربزرگه
شا دى غصه داره
خانه مادر بزرگه.. حرفايه تازه داره
خانه مادر بزرگه
گياهو سبزه داره









مرا به وادی سر سبز خردسالی بر مرا به خامی آغاز زندگی بسپار ایا بهار الا ای بشیر تازه طور ایا بهار الا ای مسیح سبز بهار

طپش مجدد قلب زمین بر همگان مبارک







خداحافظ تابستان پرحرارت


خداحافظ پائیز برگ های قشنگ و عرفانه

خداحافظ زمستان لرز

می دانم منتظر فرزند کوچکتان هستید که درحال فارغ شدن است


سلام بهار کوچک

سلام زندگی مجدد زمین

سلام بچه نو رسیده

سلام برطبیعت که پذیرای کودک نوزادش است

سلام بر خدا




خدایا تا لحظه ای که در این دنیا هستم

عشق را درمن روز به روز پر شعله تر کن

با عشق می توان با آرامش صبح را به شب رساند

به سختیها لبخند زد

غم ها را با نرمی به آغوش گرفت

و بدیهاو کینه ها را فراموش کرد

و به تمامی موجودات و هستی پروردگار سر تعظیم فرود آورد

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home