جزیره

Sunday, May 07, 2006

سلام دوباره من اومدم بعد از یکسال دوری سلام دوست من خیلی وقت بود که ندیده بودم تو مثل بچه ما می مونی بچه ای که منو رضا تو رو ایجاد کردیم و پرورشت دادیم . دوست دارم رضا الان ها سرش خیلی شلوغه اصلا وقت نمی کنه با من حرف بزنه همش عصبیه و ناراحته تا بهش یک حرف معمولی می زنی بهت می پره و داد و فریا د می کنه من رضا رو از تمام دنیا بیشتر دوست دارم خیلی خیلی نگرانشم که خود ش رو اینقدر خسته می کنه و اصلا استراحت نمی کنه از وقتی از هوو منو وارد خونه کرده که اون دو تا جمله ای هم که با من حرف می زد رو نمی زنه گفتم بهش تو وب لاگ بیاد شاید حرف های دلش رو به تو بگه و من هم از طریق تو بتونم باهاش حرف بزنم دو سه هفته ای هست که دلم پره همش کار کا ر کار رضا بی نظیر خودش هم می دونه من چقدر دوستش دارم ولی نمی دونم چرا اینقدر مشغول کارشده که با فائزه کوچولوی قلبش بای بای کرده و رفته حالا فردا پس فردا که یک کره خر بیاد اینقدر هم نمی تونم با رضا باشم یک ورزش سرگرمی بود که اون رو هم می گه من سرم شلوغهههههههههههههههههههه کار دارم کار دارم نگرانشم اندازه یک دنیا خیلی زحمت می کشه خیلی ماهه ولی من اول اون رو می خوام بعد چیزهای دیگه رو فکر کنم از اول اول اول زندگی این رو متوجه شده باشه خلاصه اینکه این دل خره منه دیگه فقط یک جوری بهش بگو که یک وقت به تو فحش نده و نگه گه زیادی نخور دیگه از این به بعد گه زیادی نخوررررررررررررررررررررررررر حالا خداحافظ تا بعد که بیام حداقل با تو درد دل کنم که دو هفته است که با هم به رخت خواب نرفتیم
هفده اردیبهشت 85