جزیره

Tuesday, February 17, 2004

سلام چطوري خوبي ديشب خوابت مي اومد خسته بودي عادت به تلفن حرف زدن نداشتي عجب روزگاريه خيلي با حاله كارهائي انجام مي دي كه اصلا فكرش رو هم نمي كردي اره زندگي همينه ديگه اگه جمعه صبح با حليم موافقي به من بگو چون من حليم خوري رو خيلي دوست دارم ديشب از اين كه در مورد هر كتابي كه حرف مي زدم اطلاعات داشتي خيلي خوشم اومد من علم و دانش رو خيلي دوست دارم عاشق ادامه تحصيل هستم و در چند سال اينده درس خواهم خواند براي همين هم دوست دارم تو درس بخوني و حتي اگه بخواي ذكترات رو هم بگيري تشويقت مي كنم چون با ارزش هست واقعا از خدا مي خواهم امتحاناتت رو هر امتحاني كه تو زندگي داري رو سر بلند بيرون بياي اخش چقدر تونستم بنويسم چون سر كار خيلي سخته الان من منتظرت هستم كه بياي و با هم به بيرون برويم تازه شرط بندي هم كرديم كه من برنده هستم مواظب خودت باش اگه وقت كردي يك افتخاري هم به تخت بيچاره ات كه سال دوازده ماه تو رو نمي بينه بده در پايان اميدوارم خدا به هر دوتامون كمك كنه كه با چشم باز حركت
كنيم . شب بخير خوابهاي خوب ببيني پسر خوب

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home